Shoma5

شبکه مهندسان ساختمان ایران

کشتی بی حرکت ...

  • ۱۴۸۰

خدا را شاکرم ...

  • ۱۲۸۴

خدا را شاکرم:

برای مالیاتی که پرداخت میکنم

چون به این معناست که شغلی دارم.

برای شلوغی و کثیفی خانه بعد از مهمانی

چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان.

برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن

چون یعنی غذا برای خوردن دارم.

برای سایه ای که شاهد کار منه

چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه.

برای چمنی که باید زده بشه، برای پنجره هایی که باید تمیز بشه و ناودانهایی که باید تعمیر بشه

چون یعنی خانه ای برای زنگی کردن دارم.

برای جای پارکی که در انتهای پارکینگ پیدا میکنم

چون یعنی قادر به راه رفتن هستم و وسیله نقلیه دارم.

برای هزینه بالا برای گرمایش

چون یعنی خانه گرمی دارم.

برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوند

چون یعنی رختی برای پوشیدن دارم.

برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز

چون یعنی قادر بودم که سخت کار کنم.

برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار می کند

چون یعنی هنوز زنده هستم.

خوب زندگی کنید! زیاد بخندید!
با تمام قلبتان دوست بدارید!

شاخه های یخ

  • ۱۱۸۲

صدور خدمات مهندسی از زنجان به اربیل عراق

  • ۱۷۲۷

 

به گزارش روابط عمومی سازمان نظام مهندسی ساختمان کشور ، رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان ساختمان زنجان با تاکید بر گسترش روابط بین‌المللی جامعه مهندسی زنجان گفت: صدور خدمات مهندسی زنجان به اربیل عراق در حال پیگیری است.

احد محمدی اظهار کرد: اقدامات مناسبی برای فراهم شدن بستر لازم برای حضور مهندسان زنجانی در اربیل عراق فراهم شده است.

تلاش برای تفاهم‌نامه‏ های همکاری با اربیل عراق در سال 92

وی با ابراز امیدواری به گسترش ظرفیت‏های مهندسین زنجانی برای حضور در کشور‏های منطقه، افزود: تلاش می‏شود در سال 92 تفاهم‌نامه‏ های همکاری با اربیل عراق منعقد شود.

رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان زنجان با بیان اینکه ظرفیت مهندسی استان زنجان در کشور جایگاه مناسبی دارد، گفت: استفاده از توانایی جامعه مهندسی استان در اولویت کاری سازمان است.

وی توجه به ابعاد مختلف همکاری با شرکت‏ها و فعالین مهندسی ساختمان در کشور‏های دیگر، خاطرنشان کرد: تعامل و همکاری جامعه مهندسی استان با دیگر کشور‏ها بسیار سودمند خواهد بود.

صدور دانش و تجربه سایر کشور‏ها به استان

وی همکاری‏های بین‏المللی را مورد تاکید قرار داد و افزود: این همکاری‏ها بستر لازم برای صدور دانش و تجربه سایر کشور‏ها به استان را موجب می‌شود.

رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان زنجان با اشاره به نظارت عالیه در ساختمان‏ها، گفت: نظارت عالیه پروژه‏های غیر دولتی در نظام مهندسی ساختمان زنجان در دست پیگیری است.

وی اظهار کرد: طبق آئین‏نامه جدید نظارت عالیه پروژه‏های عمرانی در بخش غیردولتی به نظام مهندسی ساختمان استان‏ها سپرده شده است.

تلاش برای پیشرو بودن اجرای نظارت عالیه در کشور

محمدی نظام مهندسی ساختمان زنجان را در نظارت عالیه پروژ‏ه‌ها پیشرو دانست و افزود: تلاش می‏شود جزو اولین استان‏هایی باشیم که نظارت عالیه پروژه‎ها را اجرایی می‏کند.

رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان زنجان با بیان اینکه گزارش نظارت عالیه پروژه‏ها در آبان ماه تکمیل شده است، یادآور شد: فعالیت‏های نظارتی در پروژه ‏ها در آبان ماه تدوین و مکتوب شده است.

وی به فعالیت نظارتی در دی ماه اشاره کرد و اظهار داشت: گزارش دی ماه در دست بررسی و تدوین نهایی است.

محمدی با تاکید بر اجرای مناسب قوانین ساخت و ساز در شهر زنجان، گفت: همه تلاش‏ های سازمان برای اجرای مناسب قوانین است.

رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان زنجان اجرای شناسنامه‌دار کردن ساختمان‏ها در زنجان را بسیار مثبت ارزیابی کرد و افزود: سازمان نظام مهندسی ساختمان زنجان گام مهمی در راستای ارتقای کیفیت ساخت و ساز در شهر زنجان برداشته است.

منبع: irceo.net 

پشیمانی های بزرگ

  • ۱۵۲۳

پرستاری در یکی از بیمارستان های استرالیا که ویژه نگهداری از بیماران در شرف مرگ بوده، بر اساس گفته های بیماران در آخرین لحظات عمر عمده ترین موارد پشیمانی و حسرت آنان را جمع آوری و دسته بندی کرده است.

وی در کتاب خود اشاره می کند که اکثر افراد در لحظاتی که در انتظار مرگ هستند، دید بسیار دقیق و روشنی راجع به زندگی خود و زندگی به طور کلی پیدا می کنند.

وی می گوید که وقتی از این افراد در مورد اشتباهات، آرزوهای برباد رفته و یا موارد پشیمانی سئوال می شد اکثر آنها به موارد مشابهی اشاره می کردند. نویسنده این کتاب فهرست پنج مورد عمده از پشیمانی در لحظه مرگ را به طور خلاصه منتشر کرده است:


1. ای کاش من شهامت آن را داشتم که زندگی خود را به شکلی سپری می کردم که حقیقتاً تمایل من بود و نه به شیوه ای که دیگران از من انتظار داشتند. این موضوع یکی از عمده ترین موارد پشیمانی درمیان اکثر افراد بوده است . وقتی که لحظات پایانی زندگی فرا می رسد بسیاری از افراد به خوبی درمی یابند که بخش عمده ای از آمال و آرزوهای خود را عملی نکرده اند. آنها در می یابند که دلیل مرگ آنها تا حد زیادی به تصمیم هایی که در طول زندگی گرفته اند بستگی داشته است. سلامت شاید بزرگترین منبع آزادی و آزادی انتخاب است و معمولاً افراد تا زمانیکه زندگی آنها به خطرنیافتاده قدر این نعمت را نمی دانند.


2. ای کاش من اینقدر سخت و طولانی کار نکرده بودم. معمولاً بیماران مرد از این نکته شکایت داشتند. آنها دوران کودکی فرزندان و همدهمی با همسر خود را به خاطر ساعات کار طولانی از دست داده بودند. ولی در مورد نسل قدیم که درصد کمتری از زنان شاغل بوده اند این موضوع کمتر در میان بیماران زن رایج بود. تمام مردانی که در بستر مرگ با آنها صحبت شده از سپری کردن ساعات و روزهای طولانی در محیط کار پشیمان بودند.


3. ای کاش من شهامت بیان احساسات خود را داشتم. بسیاری از افراد درمقاطع مختلف زندگی و یا در شرایط گوناگون برای حفظ مناسبات مسالمت آمیز با دیگران از بیان صریح احساسات خود طفره می روند. به همین خاطر زندگی آنها از آن چیزی که واقعاً باید باشد فاصله می گیرد و یا آنها هیچگاه آن کسی نخواهند شد که آرزو و یا توانایی آن را داشته اند. بسیاری از افراد تحت تاثیر تلخکامی و یا ناکامی های ناشی از مماشات با دیگران و محیط، به بیماری های جدی مبتلا می شوند.


4. ای کاش تماس با دوستان را حفظ کرده بودم. خیلی از افراد تا لحظات پایانی عمر قدر دوستان خوب و یا حفظ تماس با دوستان قدیمی را نمی دانند و معمولاً در فرصت کوتاه قبل از مرگ امکان جستجو و پیدا کردن این دوستان قدیمی فراهم نیست. بسیاری از افراد چنان در زندگی خود غرق می شوند که به سادگی تماس با دوستان را فراموش کرده و یا کلاً حذف می کنند. بسیاری در لحظات پایان عمر خود از اینکه برای دوستی و روابط خود ارزش کافی قایل نبوده اند دچار پشیمانی می شوند.


5. ای کاش به خودم اجازه می دادم که شادتر باشم. این مورد از پشیمانی در کمال تعجب بسیار عمومیت دارد. بسیاری از افراد تا لحظات پایانی عمر خود متوجه نشده بودند که شاد بودن در حقیقت یک انتخاب است. بسیاری سالیان عمر خود را با تکرار عادات و الگوهای همیشگی زندگی خود طی کرده بودند. بسیاری به اصطلاح  آرامش ناشی از تکرار الگو و عادات همیشگی را بر تغییر ترجیح داده بودند و این هراس از تغییر هم جنبه های فیزیکی و هم جنبه های احساسی و عاطفی زندگی را شامل می شود.

 

قوانین زیبای زندگی

  • ۱۵۵۰

قانون یکم: به شما جسمی داده می‌شود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.

                 

قانون دوم: در مدرسه‌ای غیر رسمی و تمام وقت نام‌نویسی کرده‌اید که"زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درس‌ها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه‌ی آموزشی برایشان طرح‌ریزی کنید.

 

قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد، فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی، خطا و پیروزی‌های گهگاهی. آزمایش‌های ناکام نیز به همان اندازه‌ی آزمایش‌های موفق بخشی از فرآیند رشد هستند.

 

قانون چهارم: درس آنقدر تکرار می‌شود تا آموخته شود. درس‌ها در اشکال مختلف آنقدر تکرار می‌شوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید می‌توانید درس بعدی را شروع کنید، بنابراین بهتر است زودتر درس‌هایتان را بیاموزید.

 

قانون پنجم: آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درس‌هایتان را نیز باید بیاموزید.

 

قانون ششم: قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید،سرزنش نکنید،تحقیر و مسخره نکنید، وگرنه بر سرتان می اید. طبیعت شما را در همان شرایط قرار مى دهد تا ببیند شما چکار می‌کنید.

 

قانون هفتم: دیگران فقط آینه شما هستند. نمی‌توانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره‌ی خودتان می‌پسندید یا از آن بدتان می‌آید.

 

قانون هشتم: انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع موردنیاز را در اختیار دارید، این که با آنها چه می‌کنید، بستگی به خودتان دارد.

 

قانون نهم: جواب‌هایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید، گوش بدهید و اعتماد کنید.

 

قانون دهم : خیرخواهِ همه باشید تا به شما نیز خیر برسد. این قانون سوم نیوتن نه تنها در علم فیزیک، بلکه در مورد همه‌چیز در همه جا صدق می‌کند.

 

چرا هر شخص باید کارش را به نحو احسن انجام دهد؟

  • ۱۳۷۰

به این دلیل!

یک عکس و یک دنیا حرف

  • ۱۲۶۲
هر چقدر هم قوی باشی گاهی اوقات کم میاری…
ولی بازم باید تکیه گاه اونایی که دوستشون داری باشی.
 

هم سن و سال

  • ۱۲۱۷

تاکنون پیش آمده که به فردى هم سن وسال خود نگاه کرده باشید و پیش خود گفته باشید: نه، من مطمئناً اینقدر پیر و شکسته نشده‌ام؟
اگرجوابتان مثبت است از داستان زیر خوشتان خواهد آمد :

یک روز در اتاق انتظار یک دندانپزشک نشسته بودم. بار اولى بود که پیش او مى‌رفتم. به مدارکش که در اتاق انتظار قاب کرده بود و به دیوار زده بود نگاه کردم و اسم کاملش را دیدم.
ناگهان به یادم آمد که ٣٠ سال پیش، در دوران دبیرستان، پسر بلندقد، مو مشکى و مهربانى به همین اسم درکلاس ما بود.
وقتى که نوبتم شد و وارد اتاق او شدم به سرعت متوجه شدم که اشتباه کرده‌ام. این آدم خمیده، موخاکسترى و با صورت پر چین و چروک نمى‌توانست همکلاسى من باشد.
بعد از این که کارش بر روى دندانهایم تمام شد و آماده ترک مطب بودم از او پرسیدم که آیا به مدرسه البرز مى ‌رفته است؟

او گفت: بله. بله.. من البرزى هستم.
پرسیدم: چه سالى فارغ‌ التحصیل شدید؟
گفت: ١٣٥٩. چرا این سوال را مى‌پرسید؟
گفتم: براى این که شما در همان کلاسى بودید که من بودم.
او چشمانش را تنگ کرد و کمى به من خیره شد و بعد گفت: شما چى درس مى‌دادید؟؟

مرغابی یا عقاب؟

  • ۱۴۸۵

وقتی به نیویورک سفر کنید، جالب ترین بخش سفر هنگامی است که پس از خروج از فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید.

اگر یک تاکسی برای رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است؛ اگر راننده ی تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شده اید؛ اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است؛ و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید.

خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید.هاروی مک کیمی می گوید:
روزی پس از خروج از فرودگاه، به انتظار تاکسی ایستاده بودم که راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: «لطفاً چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید.» سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت:
«لطفاً به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید.»
بر روی کارت نوشته شده بود:
در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.
بسیار شگفت زده شدم
راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم. پس از آن که راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت:
«پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و یک فلاسک قهوه رژیمی هست.»
گفتم:
«نه، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم». راننده پرسید:
«در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه، کدام را میل دارید؟»
و سپس با دادن مقداری آب میوه به من، حرکت کرد و گفت:
«اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است.» آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت:
«این فهرست ایستگاه های رادیویی است که می توانید از آنها استفاده کنید. ضمناً من می توانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم وگر نه می توانم سکوت کنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.
از او پرسیدم:
«چند سال است که به این شیوه کار می کنی؟» پاسخ داد:
« 2 سال.»
پرسیدم:
«چند سال است که به این کار مشغولی؟»
جواب داد:
«7 سال.»
پرسیدم 5 سال اول را چگونه کار می کردی؟» گفت:
«از همه چیز و همه کس، از اتوبوس ها و تاکسی های زیادی که همیشه راه را بند می آورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم.
روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد.

مضمون حرفش این بود که:

مانند مرغابی ها که مدام وک وک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقاب ها اوج گیرید.
پس از شنیدن آن گفتار رادیویی به پیرامون خود نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاکسی های کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند.
سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاه ها و باورهایم به وجود آورم.
پرسیدم:
«چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟»
گفت:
«سال اول، درآمدم دو برابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید.»
نکته ای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با 30 راننده تاکسی در میان گذاشتم؛ اما فقط 2 نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند.
بقیه چون مرغابی ها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را نمی توانند برگزینند.