-
يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۲۱ ب.ظ
-
۱۶۲۱
دکترمرتضی شیخ ، پزشک انسان دوستی است که در شهر مشهد مشغول طبابت بود و کسی از اهالی مشهد نیست که نامی از او یا خاطرهای از او نداشته باشد یا نشنیده باشد.
دکتر شیخ از مردم پولی نمی گرفت و هر کس هرچه می خواست توی صندوقی که کنار میز دکتر بود میانداخت و چون حق ویزیت دکتر 5 ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان)، اکثر مواقع، تشتک فلزی نوشابه به جای پنج ریالی داخل صندوق انداخته می شد و صدایی شبیه انداختن پول شنیده میشد.
از قول دختر دکتر شیخ تعریف نقل می کنند که روزی متوجه شدم، پدر مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه تشتک های فلزی نوشابه است!
با تعجب گفتم: پدر بازیتان گرفته است؟ چرا تشتک نوشابه ها را می شورید؟
و پدر جوابی داد که اشکم را در آورد.
او گفت:
دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از تشتک های تمیز نوشابه استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این تشتک های تمیز نوشابه را آخر شب در اطراف مطب میریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از اینها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضیها خجالت میکشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.
خاطراتی از دکتر شیخ
- نقل از یک سبزی فروش :
ابتدا که دکتر در محله سرشور مطب بازکرده بود و من هنوز ایشان را نمی شناختم. هر روز قبل از رفتن به مطب نزد من می آمد و قیمت سبزی ها را یادداشت می کرد اما خرید نمی کرد ، پس از چند روز حوصله ام سر رفت و با کمی پرخاش به او گفتم : مگر تو بازرسی که هر روز می آیی و وقت مرا می گیری ؟
وی گفت : خیر، من دکتر شیخ هستم و قیمت سبزیجات را برای آن می پرسم تا ارزانترین آنها را برای بیماران خودم تجویز کنم .
- از دکتر حسین خدیو جم نقل است :
روزی در مطب دکتر بودم و او برای بیمارانش آب پاچه تجویز می کرد. از ایشان پرسیدم چرا بجای سوپ جوجه ، آب پاچه تجویز می کنید ؟ ایشان گفتند : چون برای جبران ضعف بدن بیمار مانند سوپ جوجه موثر است و مهمتر آنکه پاچه گوسفند ارزان است .
- روزی مردی از دکتر سئوال می کند: شما چرا با این سن و خستگی ناشی از کار از موتور سیکلت استفاده می کنید؟ دکتر در جواب می گوید :منزل مریض هایی که من به عیادتشان می روم آنقدر پیچ در پیچ است و کوچه های تنگ دارد که هیچ ماشینی از آن نمی تواند عبور کند، بنابراین مجبورم با موتور به عیادتشان بروم .
و آری این اوج عزت انسانی است ، طوری زندگی کند که حتی نام خود را هم به فراموشی بسپارد و بحدی در خدمت مردم غرق باشد و پس از مرگ احسان و عظمت کارش آشکار گردد. دکتر شیخ بیش از اینکه دکتر باشد معلمی بود که اخلاق همراه با مهربانی و صفا را به شاگردان و مریدان مکتبش آموزش داد.
-
شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۳۴ ب.ظ
-
۲۰۵۴
این جریان واقعا در دانشگاه صنعتی شریف؛دانشکده ریاضی اتفاق افتاده!
چهار دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به مهمونی رفته
بودند و هیچ کدام آمادگی امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به این صورت که سر
و روشون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون
تغییراتی بوجود آوردند.
سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یکراست به پیش استاد رفتند.
مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از
شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با
هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی
لازم برای امتحان نرسیدند.
کلی از اینها اصرار و از استاد انکار.
آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف
استاد برگزار بشه.
آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن
و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی
خودشون رو ابراز کنند!
استاد عنوان می کنه بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید
هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن که آنها به خاطر
داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول میکنند.
امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:
.
.
.
.
.
.
.
.
1- نام و نام خانوادگی: ۲نمره
2- کدام لاستیک پنچر شده بود؟ ۱۸نمره
الف) لاستیک سمت راست جلو
ب) لاستیک سمت چپ جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چپ عقب
-
شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۴۶ ب.ظ
-
۱۵۹۲
خیلی از جوامع اطراف ما نظیر بومیان سرخپوست، آفریقایی ها، جوامع کوچک و دورافتاده محلی حتی در کشور خودمان، اگرچه در فقر، فقدان بهداشت و خیلی ابتدایی زندگی می کنند ولی گاهی از خرده فرهنگهایی برخوردارند که در طول هزاران سال در آنها شکل گرفته و به بقای آنها کمک کرده است و از اینرو جزء ذخائر بشری به شمار می روند و همچنانکه یک ژن مقاوم در برابر یک بیماری خاص می تواند نسل بشر را حفظ کند، آن خورده فرهنگ ها هم می توانند در شرایط خاصی نوع بشر را از بن بست نجات دهند.
یک پژوهشگر مردم شناس، در آفریقا، به تعدادی از بچه های بومی یک بازی را پیشنهاد کرد.
او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده می شود.
هنگامی که فرمان دویدن داده شد ، آن بچه ها دستان هم را گرفتند و بایکدیگر دویده و در کنار درخت، خوشحال به دور آن سبد میوه نشستند. وقتی پژوهشگر علت این رفتار آن ها را پرسید وگفت درحالی که یک نفراز شما می توانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود،چرا از هم جلو نزدید؟ آنها گفتند ": اوبونتو" ؛ به این معنا که: "چگونه یکی از ما می تونه خوشحال باشه، در حالی که دیگران ناراحت اند"؟
اوبونتو در فرهنگ "ژوسا" (فرهنگ مردم قبیله ای در آفریقای جنوبی) یعنی : "من هستم، چون ما هستیم"
این فرهنگ مختص فرهیختگان این جوامع نیست و آدمهای معمولی (بچه ها، زنها، مردها، پیرها و جوانان) در عین داشتن ویژگی های طبیعی چون حسادت، خساست، فردگرایی، میل به موفقیت و... از این ویژگی یعنی اوبونتو نیز برخوردارند.
نلسون ماندلا "اوبونتو" را اینگونه توضیح می دهد:
"A traveler through a country would stop at a village and he didn't have to ask for food or for water. Once he stops, the people give him food, entertain him. That is one aspect of Ubuntu, but it will have various aspects. Ubuntu does not mean that people should not enrich themselves. The question therefore is: Are you going to do so in order to enable the community around you to be able to improve?"
دزموند توتو، فعال اجتماعی و برنده جازه صلح نوبل نیز "اوبونتو" را اینگونه توضیح می دهد:
"A person with Ubuntu is open and available to others, affirming of others, does not feel threatened that others are able and good, based from a proper self-assurance that comes from knowing that he or she belongs in a greater whole and is diminished when others are humiliated or diminished, when others are tortured or oppressed."
این کلمه، معادلی در خیلی از زبانها از جمله انگلیسی یا فارسی ندارد و از اینجا پیداست که مختص فرهنگ مردم آفریقا است.
اینکه چگونه این فرهنگ در جایی از دنیا شکل گرفته که به شدت کمبود منابع وجود دارد و به دست آوردن کمی منابع بیشتر (آب، غدا، دارایی) می تواند برای یک فرد، حیات و ممات او را رقم بزند، حکایت جالبی است!