-
چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۰۸ ق.ظ
-
۱۸۴۴
معمارها آدمهای جالبی هستند؛ مجموعهای از شاعر و استاد کار، اهل فکر و اهلِ عمل؛ حاصل تخیّل و اندیشهشان باید فوری به کار آید.
آن چه ذهن میسازد باید توانِ مادیّت یافتن و ملموس شدن داشته باشد. با سنگ و آهن و سیمان برای طرحی مجرد از جنس اندیشه و خیال، باید بر این زمین سخت، جسم بسازند. آنها محکوم به ساختن هستند و در دنیایی که دائم رنگ و شکل و قالب عوض میکند، باید ثبات پدید آرند. درگیری شگفتی با زمان و لاجرم با زمانه دارند زیرا آن چه فردا میآید امروزی را که خود تداوم آن است نفی میکند. و معمار ناچار است چیزی پایدار بسازد که فردا هم به کار آید. از یک سو زمان را در فضایی که میسازد به بند میکشد و در برابر حرکت بیرحم و ویرانگرش دیواری از سکون میچیند و از سوی دیگر ناگزیر است خود سریعتر از زمان برود تا در دلِ آینده فضایی بگشاید آمادهی پذیرایی ساکنانِ فردا. مجبور به مسابقه با زمان است و شگفتا که با آفریدن سکون، بر این توقف ناپذیر چیره میشود تا بر او پیشی گیرد.
به این گونه معمای معماران ـ این صاحبانِ راز در قصههای کهن ـ بر محور تضاد و تناقض و در بطنِ تنشِ پایان ناپذیرِ کهنه و نو، شکل میگیرد. رازِ معمار در داوریش نهفته است: داوری و گزینش میان تضادها و تبدیل تناقض به هماهنگی. او استادِ سازش است؛ و مصالحه میان ناسازگارها و مصالحه ناپذیرها، از این رو انقلاب در کار معمار نه ویرانیِ کهنه، که تداوم و جهش است به سوی نو. سازش میانِ کهنه و نو سازشِ مرگ و زندگی است. خودِ دنیا همین طور ساخته شده است، برهمین بنیاد. پس معمار در داوری و گزینشِ خود هم له و هم علیه دنیاست. پایی در زمینِ کهنه دارد و سری در آیندهیِ ضرورتاً تازه. تصویر او از آینده، تصوریست که از فضاهای شهری، مکانهای عمومی، خانهها و روابط آدمها دراین فضاها دارد.
دراین فضاهاست که انتظامِ امور آدمیان تحقق میپذیرد، از این رو وجدانِ معمار ناگزیر درگیر زندگی و کیفیتهای ویژهی آن است در مکانهایی که کار میکند و به آن تعلق مییابد. پس در کار او هم انتظامِ حال وجود دارد و هم نظمی که شایسته است باشد و جبراً از وضع موجود فراتر میرود. بی سبب نیست بیشترین واژههایی که نشان از تحول دورانها داشتهاند نظیر مدرن و پست مدرن و... خیلی پیش از آن که به دگرگونیهای اجتماعی دلالت کنند برای توصیف نوآوریهای معماری به کار رفتهاند....
رضا دانشور، باغی میان دو خیابان، چهار هزار و یک روز از زندگی کامران دیبا، ص ۱۱ و ۱۲، نشر البرز، پاریس، ۱۳۸۸
با تشکر از آقای مهندس فرید احمدی که این متن را ارسال نمودند.