Shoma5

شبکه مهندسان ساختمان ایران

سبیل ببر

  • ۳۲۱۸

زنی نزد دانای شهرشان شکایت کرد که رفتار همسرش غیر قابل تحمل است و می خواهد از او جدا شود. دانای شهر وقتی دلایل زن را شنید گفت : حق با توست اما به یک شرط می توانم تو را از شرّ شوهرت نجات دهم و او را وادارم که تو را طلاق دهد. زن با خوشحالی گفت: هر شرطی باشد می پذیرم.

دانا گفت :شرط من این است که فقط یک نخ از سبیل ببر زنده بکنی و برای من بیاوری ... زن نومیدانه گفت :چنین کاری غیر ممکن است و با ناراحتی آن جا را ترک کرد .

 غمزده و ناامید کنار رودخانه رفت و زانوی غم بغل گرفت وشروع به گریه کرد. چوپانی از آنجا عبور می کرد، زن را با آن حالت دید و علت را جویا شد. زن ماجرا را بازگو نمود. چوپان هم ابراز تاسف کرد وگفت: من فقط می دانم که در این کوه یک ببر خطرناک و بسیار وحشی وجود دارد که بارها به گله من دستبرد زده و در غاری زندگی می کند و نشانی غار را به زن داد و از آنجا دور شد.

 زن اندیشه ای کرد و به خانه باز گشت. فردای آن روز مقداری گوشت تهیه کرد و به نزدیکی غار ببر رفت. گوشت را روی تخته سنگی گذاشت و خودش با فاصله نسبتاً زیادی از گوشت ایستاد. بوی گوشت به مشام ببر رسید، از غار خاج شد و گوشت را خورد و نگاهی به زن انداخت و به غار بازگشت. زن فردا و روزهای بعد این کار را تکرار می کرد با این تفاوت که فاصله خود را با ببر نزدیک و نزدیکتر می نمود به طوری که پس از مدتی ببر را رام نمود و سر ببر را در دامن می گرفت و ببر استراحت می کرد.

 روزی زن تصمیم گرفت تا نخی از سبیل ببر را بکند و به مراد و آرزوی دیرین خود برسد و یا با حمله ببر از این زندگی فلاکت بار راحت شود. دست لرزان خود را به یکی از نخهای سبیل ببر نزدیک کرد و با دلهره زیاد نخی را کند. ببر کمی پوزه خود را لرزاند وعکس العمل دیگری نشان نداد.

 زن خوشحال شد و با ببر خداحافظی کرد و با شادی هرچه تمامتر به خانه دانای شهر رفت و نخ سبیل ببر را به او داد. دانا ماجرا را پرسید و زن از ابتدا تا انتهای جریان را برای او شرح داد. دانای شهر گفت: آفرین بر تو، با این کار ثابت کردی که نیازی نیست از همسرت جدا شوی. زن با حیرت پرسید: چطور؟

 دانا گفت: آیا همسرت از ببر وحشی تر است؟ تو که توانستی با رفتارت ببر وحشی را مسخّر خود کنی چطور نمی توانی یک انسان را رام کنی و رفتارش را مطابق میل خود تغییر دهی؟ زن با دستی پر وقدرتی فوق العاده به خانه بازگشت و زندگی خوشی را بنیان نهاد....

نتیجه اخلاقی: البته آخر داستان را خیلی جدی نگیرید!

سعدی می فرماید:

نه هر آدمی زاده از دد به است               که دد ز آدمی زاده بد، به است

به است از دد انسان صاحب خرد            نه انسان که در مردم افتد چو دد

 

 

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی